در دهه ۱۹۹۰ زمانی که فصل اول و دوم سریال Twin Peaks دیوید لینچ پخش میشد، هنوز در ایران دنبال کردن سریالهای تلویزیونی مرسوم نشده بود. بنابراین بین پخش این سریال و زمانی که دستهای از ما شروع به مشاهده آن کردیم، فاصله زیادی ایجاد شد. اما در حال حاضر فصل سوم این سریال محبوب در حال پخش است.
در حال و هوای این سریال بودم که دیدم، سایت esquire، بررسی جالبی کرده و صحنههایی از فیلمها و آثار خالق فیلمهای جاودانهای مانند مرد فیلنما، مخمل آبی و جاده مالهالند را با آثار نقاشی که الهامبخش این صحنهها شدهاند، مقایسه کرده است.
بد ندیدم که با هم این عکسها را مرور کنیم، تا اندکی که هم شده بتوانیم در دنیای دیوید لینچ سیر کنیم:
دیوید لینچ در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۶ در میسولای ایـالت مـونتانای امـریکا متولد شد. خودش میگوید: «پدرم همیشه یک کارگاه در خانه داشت و من آموختم که چگونه ابـزارها را به کار بگیرم و زمان زیادی را در کارگاه صرف ساختن چیزهایی کردم، همه اینها از نـوجوانی شروع شد.»
او در مدرسه هـنر Corcoran (در واشـنگتن) در رشته نقاشی تحصیل کرد. سپس برای تحصیل به مدرسه موزه بوستون، آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا (در فیلادلفیا) و بعد به انستیتوی فیلم امریکا(در لوس آنجلس) رفت.
آنطور که خودش در مصاحبهای میگوید، یک روز مدتها بـه بوم نگریست بعد با خود گفت:
«چه میشد اگر نقاشیهایم حرکت و صدا داشتند؟»
پس به فیلمسازی روی آورد. فیلمهای کوتاه و اولیه او غالبا با حمایتهای مالی آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا و انستیتوی فیلم امریکا تولید شدهاند. در ۱۹۶۷، او انـیمیشن شـانزده میلیمتری و یک دقیقهای به نام «سر» انسان را ساخت که در آن سر که استفراغ میکند و آتش میگیرد. لینچ در ۱۹۶۸ فیلمی چهار دقیقهای به نام الفبا را ساخت.
در ۱۹۷۰ فیلم مادربزرگ (به عقیده عدهای بهترین فیلم کوتاهش) را ساخت کـه تلفیقی است از انیمیشن و تصاویر واقعی.
فیلم داستان پسر بچهای را میگوید که از سوی والدینش به دلیل ناپرهیزکاری مورد ظلم و تنبیه قرار میگیرد. در عین حال او با پروراندن یک دانه گیاهی در کـپهای از گـل در رختخوابش، دنیایی برای خود میسازد. پس از مدتی گیاه رشد میکند و شکل زنی را به خود میگیرد؛ مادربزرگش. او در فیلمش به مفاهیمی چون خانواده، جنسیت، زن و زمین میپردازد.
سکس، خشونت و جنون درونمایههای آثار لیـنچاند کـه وحـشت و تیرگی ظاهری «نوار» را به سـینمای او مـیبخشد و راز و رؤیـا جنبههای غریب و سورئالیستی فیلمهای او را تشدید میکنند و به تمام اینها ویژگی معماگونهای را هم اضافه کنید. این همان چیزی است که باعث مـیشود فـیلمهای او چـنان سرسختانه در برابر تفسیر و رمزگشایی ایستادگی کنند. اکثر مـا حـتی پس از دیدن فیلمهای او خط مشخصی از داستان را نمیتوانیم بازگو کنیم:پیچیدگی روایت لینچ این امکان را از ما میگیرد.
او در جایی میگوید:
«زندگی بـسیار بسیار پیـچیده اسـت و بنابراین بهتر است بگذاریم فـیلمها هم پیچیده باشند»
و نیز در جایی دیگر گفته است:
«حالات جذاب و فریبندهای وجود دارند، تاریکی بینهایت و اتاقهای بیشماری بـرای رؤیـا، ایـنها معما هستند و افرادی هم وجود دارند که در خطر و گرفتاری هستند». او در فـیلمهایش چـهری مرموزی از امریکا ترسیم کرده و آنها را «سفرنامهای از دوزخ» مینامد.
اولین فیلم بلند او Eraserhaed (1977) (در ایران به نام«پاککن»شهرت یـافته) تـعمقی کـابوسگونه در زندگی خانوادگی است.
«از ته دل عاشق» -۱۹۹۰- جایزه نخل طلایی کن را از آن خود کرد و سریال تـلویزیونی «تـوین پیـکز» Twin Peaks او زیباییشناسی این رسانه را متحول میکند.
نکتهای که در مورد دیوید لینچ قابل ذکر است فعالیتهای گسترده هنری اوست کـه بـه فـیلمسازی محدود نمیشود.
در ایران لینچ را بیشتر به عنوان یک کارگردان سینما میشناسند، نه هنرمندی کـه یـکی از مشغلههای اصلی او فیلمسازی است. دیگر فعالیتهای هنری او شامل نقاشی، عکاسی، مجسمهسازی، طراحی، مـبلمان،تنظیم مـوسیقی (با آنجلو بادالامنتی)، نویسندگی، ترانهسرایی است.
او در حوزه فیلمسازی هم به غیر از کارگردانی در این زمینهها فـعالیت داشـته است: انیماتوری، ساخت جلوههای صوتی، ساخت جلوههای ویژه، طراحی صوت، بازیگری، تـهیهکنندگی، سـاخت تـبلیغات تجاری، مستندسازی، ساخت سریالهای تلویزیونی، فیلمبرداری، تدوینگری و طراحی هنری.
خود او در این باره میگوید: «من نـمیخواهم مـثل یـک آدم بااستعداد همهفنحریف جلوه کنم، هرگز.من تنها بهطور اجـتنابناپذیری درگـیر چیزهای مختلفی هستم.»
منبع: + و شماره ۶۰ مجله گلستانه
پزشک اول...
ما را در سایت پزشک اول دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ممد رسول onepezeshk بازدید : 200 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 10:53